((عدل)) را در لغت به تقويم، تسويه، موازنه، استقامت، نظير و مثل معني كردهاند و آن را ضد ظلم و جور دانستهاند. البته عدل از آن دسته واژگاني است كه معاني متقابل دارد؛ هم دلالت بر استواء، اذن و همانندي ميتواند داشته باشد و هم اعوجاج و انحراف . معاني ياد شده نيز همگي به همين معاني استواء و يا اعوجاج باز ميگردند. عدل در قضاوت يعني حكم بالاستواء، يعني بهدور از انحراف و تمايل به يكي از دو طرف. فردي را ((عدل)) ميگويند كه پسنديده و داراي راه و روشي مستقيم، متعادل و بهدور از انحراف باشد.
الفاظ عدل و عدالت هم در مورد فرد و هم در مورد اجتماع بهكار ميروند؛ عدالت اجتماعي و عدالت فردي. در مورد دوم، از پسنديدگي و هماهنگي و توازن روحي و اخلاقي فرد خبر ميدهيم كه نتيجة اين استواء و اعتدال نفساني، دوري از انحرافات بزرگ و عدم استمرار خطا و اصرار نكردن بر خطاها و انحرافهاي كوچك است؛ چرا كه حالت طبيعي نفس، اعتدال و استواء است و اگر كمي هم از اين حالت فاصله گرفت، طبعاً به اين وضع باز ميگردد. امّا مورد اوّل، يعني عدالت اجتماعي از وضعيتي در اجتماع خبر ميدهد نه در فرد؛ يعني استواء و اعتدال و در جامعه مساوات و نبود ظلم در آن. اين روابط اجتماعي و نهادهاي مجتمع هستند كه وجود ويژگيهايي در آنها، ميزان تحقق عدالت اجتماعي را نشان ميدهد.
مروري بر تعاريفي كه براي عدالت اجتماعي از سوي متفكران مطرح شده است، نشان ميدهد كه تفاوت اين تعاريف نه در معناي عدالت اجتماعي، بلكه در مصاديق آن است. منشأ اين اختلاف در تطبيق مسائلي مانند جهانبيني خاص متفكر و برش خاص تحقيق اوست. چرا كه جهانبيني و آرمانهاي هر متفكر ترسيم كننده جامعة ايدهآل اوست و عدالت اجتماعي را از ديدگاه او نشان ميدهد. همچنين زاوية نگاه محقق باعث ميشود كه او به بخش خاصي از اين هدف توجه كند؛ مثلاً عدالت اجتماعي را در بعد سياسي يا اقتصادي مورد توجه قرار دهد.
گفتيم كه عدالت اجتماعي با عدالت افراد متفاوت است و جامعه با تحقق ويژگيهايي در روابط و نهادهاي خود، ميتواند به چنين كمالي دست يابد و اين تاج را بر تارك خود لمس نمايد. حال، سخن در اين است كه در كداميك از حوزههاي روابط اجتماعي و چگونه اين كمال جلوه ميكند؟
عدالت در رفتار هر فرد جامعه با افراد ديگر و در رفتار حكومت و قوانين و برنامههاي اجتماعي با افراد جامعه، همچنين در قراردادها و رسوم اجتماعي حاكم بر روابط افراد بروز مييابد. در همة اين موارد، عدالت با يكساني رفتار در شرايط همانند، تحقق مييابد و در فرض تفاوت شرايط، تناسب رفتار، با توجه به توانايي، استحقاق و نيازها لازم است.
روشن است كه با توجه به وجود چهار حوزة متفاوت براي تحقق عدالت در روابط اجتماعي، تحقق كامل عدالت اجتماعي به معناي تبلور آن در تمام اين حوزههاست. به عبارت ديگر، براي وصول به اين هدف بايد رفتار نهادها، روابط و قواعد برخاسته از متن اجتماع، يعني حكومت، قانون و برنامهها، قراردادها و رسوم اجتماعي با افراد آن جامعه عادلانه و بهدور از تبعيض باشد. رفتار عادلانه با افراد بدين معني است كه در صورتي كه دو فرد شرايط همساني دارند، به يك چشم نگريسته شوند و يكسان با ايشان برخورد شود. در صورت تفاوت شرايط، با افراد به نسبت تواناييها، استحقاق و نيازهايشان، رفتاري متناسب انجام پذيرد.